جدول جو
جدول جو

معنی غنیمت داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

غنیمت داشتن
کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، غنیمت شمردن
تصویری از غنیمت داشتن
تصویر غنیمت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
غنیمت داشتن
(دَ گُ دَ)
غنیمت دانستن. غنیمت شمردن. رجوع به غنیمت شود: و غنیمت دارد (پسر کاکو) که ما از اینجا بازگردیم و هر حکم که کنیم بخدمت مال ضمانی اجابت کند و هیچ کژی ننماید. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 14).
- به غنیمت داشتن، غنیمت شمردن. غنیمت دانستن. غنیمت داشتن: بزرگان به غنیمت داشته اند عفو، چون توانستند که به انتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی). بندگان دیگر باشندبشنودن و کار بستن نیک به غنیمت دارند. (منتخب قابوسنامه ص 2)
لغت نامه دهخدا
غنیمت داشتن
غنیمت دانستن غنیمت شمردن
تصویری از غنیمت داشتن
تصویر غنیمت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنیمت دانستن
تصویر غنیمت دانستن
کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، غنیمت شمردن، برای مثال صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش / گوی خیری که توانی ببر از میدانش (سعدی۱ - ۴۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیرت داشتن
تصویر غیرت داشتن
تعصب و حمیت داشتن، حفظ ناموس کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
غنیمت گرفتن. به غنیمت رسیدن. غنم. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی تهذیب عادل). تخبﱡس. (منتهی الارب). رجوع به غنیمت و غنیمه شود:
غنیمت که از لشکرش یافتی
بدان بندگی تیز بشتافتی.
فردوسی.
غلامان... بسیاری بکشتند و بسیار غنیمت یافتند از هر چیزی. (تاریخ بیهقی). بسیاری غوری کشته شد و غنیمت بسیار یافتند. (تاریخ بیهقی). همه شب لشکر منصور به غارت مشغول بودند و غنیمت یافتند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ تَ)
غنیمت شمردن. اغتنام. مغتنم شمردن. فرصت شمردن. رجوع به غنیمت شود:
صاحباعمر عزیز است غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش.
سعدی (غزلیات).
غنیمت دان چو میدانی که هر روز
ز عمر مانده روزی میشود کم.
سعدی (بدایع).
هر که را با دوستانی عیش می افتد زمانی
گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری.
سعدی (خواتیم).
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش.
حافظ.
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفتۀ دیگر نباشد.
حافظ.
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد.
حافظ.
- امثال:
غنیمت دان دمی تا یکدمت هست.
؟ (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ دَ)
رشک بردن و رقابت کردن. غیرت خوردن. (ناظم الاطباء). غیرت بردن. غیرت آوردن. رجوع به غیرت و غیره شود، حفظ ناموس کردن. غیرت خوردن. (ناظم الاطباء). تعصب و حمیت داشتن. رجوع به غیرت و غیره شود:
وگر بردباری کنی از کسی
بگویند غیرت ندارد بسی.
سعدی (بوستان).
هرکه غیرت نداشت دینش نیست
آن ندارد کسی که اینش نیست.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ تَ)
دادن مالی که به غنیمت گرفته شده است. دادن غنیمت. تغنیم. تنفیل. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنیمت یافتن
تصویر غنیمت یافتن
غنیمت گرفتن به غنیمت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیمت دانستن
تصویر غنیمت دانستن
پروه دانستن از خود دانستن مفت دانستن غنیمت شمردن مغتنم شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیمت دادن
تصویر غنیمت دادن
دادن مالی که به غنیمت گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرت داشتن
تصویر غیرت داشتن
رگ داشتن رشک بردن، حفظ ناموس کردن
فرهنگ لغت هوشیار